!من و ناشناخته هایی از جنس با تو بودن

ساخت وبلاگ
و من با اولین 

تکان های ریزِ «تو»

زیر و رو شدم...!

ته نوشت:

هیچ وقت فکرشو نمی کردم با یه تکون کوچیک

انقدرررر منقلب بشم و زبونم بند بیاد و فقط اشک شوق تو چشمام جمع شه...

حسِ عجیب و نابیِ...!

و من این روزها با هر ابراز وجود کوچک تو

دوباره شکل میگیریم... دوباره روح می گیرم...

96/6/21

نوشته شده در چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۶ساعت 13:54 توسط منِ تو| |

!من و ناشناخته هایی از جنس با تو بودن...
ما را در سایت !من و ناشناخته هایی از جنس با تو بودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fin-mane-taze0 بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 14 فروردين 1397 ساعت: 5:52

این روزا سخت تر از هر وقتی میگذره...یعنی تقریبا از اواخر تابستون که دیگه کلاس فرانسه نرفتم و خونه نشین شدم....کلاس فراسه رو عجیب دوست داشتم و بهش عادت کرده بودم و این ادامه ندادنشبدجوری به افسردگی بارداری دامن زد...صبح تا شب تو خونه بودن ادمو کلافه میکنه چه برسه به این که هورمون هات هم قر و قاطی باشه...هر روزی که میگذره کودک درونم بیشتر نمود پیدا میکنه و من !من و ناشناخته هایی از جنس با تو بودن...
ما را در سایت !من و ناشناخته هایی از جنس با تو بودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fin-mane-taze0 بازدید : 22 تاريخ : سه شنبه 14 فروردين 1397 ساعت: 5:52

راستی !

امسال آخرین سالی بود که تولد دو نفره داشتیم...

دختر 2 دی و پسر 3 دی سال آینده مامان و بابا خونده میشن...

الهی به امید تو که بهترین ها برامون رقم بخوره...

نوشته شده در دوشنبه ۴ دی ۱۳۹۶ساعت 15:50 توسط منِ تو| |

!من و ناشناخته هایی از جنس با تو بودن...
ما را در سایت !من و ناشناخته هایی از جنس با تو بودن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fin-mane-taze0 بازدید : 12 تاريخ : سه شنبه 14 فروردين 1397 ساعت: 5:52